پارسا نفس زندگی

15/1/1389 عشق میکنم با این پسر

پسر گلم سلام از چی بگم تو این مدت که این قدر شیرین شدی مامانی از دویدن و در آغوش گرفتن من و مامان مامان گفتن از مهدی گفتنت از ددیق گفتنت از اینکه ازت می پرسم اسمت چیه میگی آق پارسا نیتتی آشتی منم میگم وای خدا تو هم ذوق میکنی میگم چندسالته میگی دووسال میگم مامان رو دوست داری یا بابا میگی هم مامان و بابا از لوس شدن و چاخان کردنت با اون بوسهای خوشگلت وقتی کار بدی میکنی و اخم میکنم میای آی بوس میکنی انقدر عشق میکنم از دلم در میاری بعد میگی بخ بخ و من دلم ضعف میره جدیداً هرچی بهت میدیم میگی میسی قربونت برم مودب از چی بگم نازنین، از کمک کردن توی تمیز کردنجاروبرقی که عاشق اونی دستمال کشیدن بلند کردن پادری و تمیز کردن زیراون (عین مامان) از برداش...
26 دی 1390

عید اومده دوباره فروردین 1389

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری برقرار و پردوام سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام مهربون پسر دوست داشتنی ما نوروزت مبارک سومین نوروزی هست که به یمن حضورت برامون زیباتر شده دوستت داریم و خدا را به خاطر داشتنت هزاران بار شاکریم شعله زد عشق و من از نو نو شدم                                     پر شدم از عشق تو مملو شدم شوق شیدایی مرا از من گرفت        ...
21 دی 1390

1388/12/16پسرک من دوساله شد هورا...............

نگاهت را قاب میگیرم در پس آن لبخند که به من شور و نشاط زندگی می بخشد امروز روز توست تولدت مبارک محمدپارسا جانم تو بلوری گل نازی گل ناز خنده کن کودک من بنشین مثل پروانه ای شاد بر گل دامن من کودکم از تو جانم به تن است جایت آغوش من است پسرکوچولوی مامان دوساله شده اسفند زیباست چون گل من تو این ماه متولد شده الهی قربونت برم شیرین تر و شیطون تر شدی هر روز یه کار جدید و یه کلمه جدید یاد میگیری ولی مامانی وقتی به عقب مینگرم میبینم من هنوز از شیرینی هات لبریز نشدم و شما به سرعت داری بزرگ میشی دوست میداشتم کودک میماندی کاش چرخ زمان در اختیار من بود افسوس آخه مامانی مهربونی همه میگن عین دخترها لطیف و احساساتی هستی من خیلی لذت میبرماز کلمات عشقولانه...
21 دی 1390

1388/20/17از شیرگرفتن پسری

از شیر گرفتن پسری که فوق العاده به شیر وابسته بود خیلی سخت بود برای من هم این جدایی سخت بود حدود دوسال دقیقاً٢١.٥ماه از شره جانم به عزیزتر از جانم نوشاندم و این فراتر از نوشاندن بود و این پیوند فوق العاده شیرین بود و حال این جدایی برای ما بسیار سخت پنج شنبه صبح من و شما با دایی علی رفتیم امامزاده قاسم اونجا برای آخرین بار شروع کردی به خوردن ولی حیف که شیطنت اجازخ نمیداد کامل از دو سینه بنوشی و میخواستی شیطنت کنی و نمی دونستی این بار آخری هست که مینوشیدر حین خوردن شیر سوره یاسینو برات تلاوت کردم بعد برات از آب اناری که آوردم دمیدم و ثواب قرائت این سوره رو به حضرت علی اصغر و مادرش هدیه کردم و این ٢سال شیر رو حلال وجود نازنینت کردم در حالی که چ...
20 دی 1390

1388/10/17ادامه گنجینه لغات

ماشین= هن هن    پلو=پواو     سالاد=ساآ    اللهاکبر=اپر     سلام=دآم    ماست=ما   چاقو=داقو      شلوار=شلا     کیف=دیف         آشغال=آخال    آقا=آقا     سیب=  دیب       تلخ=تخ      ترش= توش همایون= همااو      آبگوشت=  آبدوش      خط اتو =ات  اتو      پتو=پپو     ...
19 دی 1390

1388/9/20برای بهترین پسر دنیا که رنج ساعت ها تنهایی ودوری از او آزارم میده

سلام عزیزم خوبی الان که برات می نویسم تو شرکت هستم و تو احتمالاض تو خواب نازی بابایی هم به علت اینکه دوباره این هفته شبکاره میاد دنبالت راستی دیروز رفتیم بیرون کلی برات لباس خریدیم مبارکه گلم ان شا.. دامادیت گنجینه لغات محمدپارسا جوراب=جیجا        چشم=دیش     کفش=دش    دست=دس   پا    مامان=ماآ    بابا    دایی=داجی علی = عیی       امیرمحمد=ام م    نورا=نوآ          ایلیا= اییا       هستی=هچی ...
19 دی 1390

88/9/9 بعد از یک هفته رنج

عزیزترین مادر سلام امروز خوشحالم خیلی زیاد چون شما بالاخره بعد از یک هفته اسهال و استفراغ شدیدی که گرفته بودی خیلی بهتر شدی واقعاً روزهای بدی بود که حتی فکر کردن به اون اعصابمو بهم میریزه مخصوصاً که آدم متوجه بدجنسی ها و بی معرفتی های آدم هایی میشه که حتی ارزششو ندارن نوشته بشن که خاطرات شما رو لکه دارکنن ولی من عمراً یادم بره حالا بزرگ شدی حتماً برات میگم بگذریم خداروهزار مرتبه شکر که خوب شدی
19 دی 1390

1388/8/8میلاد با سعادت امام رضا

زیباترین بهانه برای بودن پسرعزیز تر ازجانم سلام اول از همه بگم که شیرین زبون شدی و خیلی زیبا همه رو عزیزم صدا میکنی وای که میخوام قورتت بدم خیلی هم با مهرت از این کلمه استفاده میکنی وقتی شیر میخوای میای جلو منو میبوسی بعد میگی عجیجم م الهی دورت بگردم خیلی ناز میگی و من واقعا اون لحظه برام بی توصیفه این روزها دایره کلمات مورد استفادت به سرعت داره بالا میره و ماهر روز غرق لذت بیکران و شاکر خدا امیرمحمد= امی ممد       علی =ایی    عزیز= عجیج      عمه     نی نی    پرنده=جی جی    کفش=دش دایی=دیی     سگ=هاپ...
18 دی 1390

دل نگرانی های مادری که کارمند شد5/7/1388

سلم گلم الان میگی عجب مامان بی معرفتی دارم از آخرین باری که برات نوشتم 4ماه میگذره شرمنده مامان جون یاد اون روزهای خوب خونه بودن بهخیر چقدر من و شما بهمون خوش میگذشت ولی از اول تیرماه من رفتم سرکار چیزی که همیشه دوست داشتم ولی عمیقا نمیدونستم اینقدر سخته اونم با داشتن نازنینی مثل شما از موقعی که شما بدنیا اومدی و شدی چراغ خونه ما من هررزو آرزو میکردم روزی که میرم سرکار پسرم بزرگ شده باشه و هرچه دیرتر بهتر جونم برات بگه تو این 4ماه اتق=فاقات مهمی افتاد من رکه رفتم سرکار حدود یه ماه عزیز و مامانی از شما پرستاری میکردن بعد اسباب کشی کردیم بعد دنبال مهد کودک نمدونی چقدر سخت بود اون روزا اولاش که هنوز جابجا نشده بودیم شما هم پیش مامانی و عزیز بود...
18 دی 1390

پسرگلم را ه افتاد 1388/02/3/26

گل پسری سلام نازنینم بسیار بسیار شیرین شدی فوق العاده شیطون و بلا و وروجک خیلی وقته می خواستم برات بنویسم ولی وقت نشد آخه با پسملی مثل شما من همیشه زمان کم دارم گلم آره عروسکم با همه چی تو خونه بازی میکنی آشپزخونه رو خیلی دوست میداری همین الان با اون چشای شیطون رفتی سراغ کابینت ها با اون دستای کوچولوت الله اکبر میگی نماز میخونی عاشق اینی که به همراه من یا بابا نماز بخونی بعد یه رکعت هم از سر و کول ما بری بالا میتونی اعضا بدنتو نشون بدی ئ فرمان های ساده رو اجرا میفهمی و اجرا میکنی راستی دندون سومت هم دراومد ولی مهمترین خبر اینکه 9/02/88روی پاهای کوچولوت را رفتی و تا به امروز خیلی پیشرفت کردی و سعی میکنی هی تنهایی رابری وای خیلی ناز رامیری باد...
18 دی 1390